امروز وقت دادگاه دارم
چشمان تو قاضی است
می پرسی: از کجا شروع شد؟ / می خندی
می گویم : از همین جا ...
و من تمام اعتراف های نکرده ام را می کنم
به خاطر تو
غیرتی ام / با تمام مردان چشم سفید خیابان دعوا کردم
هر روز زیر چشمانم، بادمجان سبز می شد
ولخرجم / تمام تاکسی های شهر را دربست کردم، مبادا از تو پول بگیرند
دیوانه ام / حتی قدم هایت را تا در خانه ات می شمردم
روانی ام / دفتر چرک نویست را کش رفتم
تا هر روز برگه هایش را نفس بکشم
تو دوباره خندیدی
و من به جرم غیرتی بودن،ولخرجی،شمردن و سرقت
محکوم شدم،به حبسِ ابد در پشت میله های چشمانت
زیباترین زندانبان دنیا / شبها / شعرهایم را کمتر بخوان
حالا می فهمم چرا هر شب در سلول انفرادی ام،سیل می آید.
.. نیما هوشمند

تا حالا دقت کردين دخترا وقتي چکمه پاشون ميکنن فک ميکنن"خوش تيپن" ،
پسرا وقتي شال گردن ميندازن

زندگی این است:احساسش کن، باورش کن و لذت ببر ..به همين سادگي....

توصيه براي بي معرفتها:
1
2
3
دنبال چي ميگردي ؟ توكه دنياي معرفتي....!